لقمان حکیم بسیار سکوت می کرد. وقتی علت آن را پرسیدند، پاسخ داد: خداوند برای من دو گوش و یک زبان قرار داده ، برای اینکه شنیده هایم بیش از گفته هایم باشد.
( ماهنامه گلبرگ ، اردیبهشت 1387، شماره 98)
لقمان حکیم بسیار سکوت می کرد. وقتی علت آن را پرسیدند، پاسخ داد: خداوند برای من دو گوش و یک زبان قرار داده ، برای اینکه شنیده هایم بیش از گفته هایم باشد.
( ماهنامه گلبرگ ، اردیبهشت 1387، شماره 98)
شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تاچه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمیجنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارن اذان میگن ....
خاطره ای از خلبان شهید علی اکبر شیرودی [ به روایت همرزم شهید ، خبرگزاری فارس ، 93/7/7 [
شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت...
محمد رضا شفیعی در چهارده سالگی به جبه های نبرد رفته و